امروز خیلی باحال بود!!!!
منو سارا و شقایق داشتیم بر میگشتیم که یه پسره اومد وایساد رو به رو شقایق یه فندک روشن کرد و گرفت زیر دفتر پاپکو شقایق که شقایق خودشو کشید عقب!!!!!
یعنی منو سارا از خنده مرده بودیم شقایقم که دیگه هیچی!!!!!
بنده خدا شقایق میگفت آخه چرا؟!
خلاصه که حتی الانم که بهش فک میکنم خندم میگیره!
امشب قرار گذاشتیم که سه نفری بریم هیئت مرضیه اینا خدا کنه مامان باباهامون بذارن!!!!
مریم
سلااااااام مرریم جونم خیلی خوب بود
سلام عزیزم قابلتو نداشت!
بوووووووس خاله جونم
اصلا تو منحرف زاده ای...
خااااااااله!!
آخی دلم برات سوخت!
خب راه راست زاده ای!
خوبه؟!
خواهر زاده توام دیگه!!!
بله قطعا همینطوره!