همه چی خوبه تا وقتی که بوی اسیری نده
همه چی خوبه تا وقتی که بوی اسیری نده

همه چی خوبه تا وقتی که بوی اسیری نده

غم و شادی مریم و سارا

یکسال گذشت...

سلام دوس جونیام

امروز تولد یکسالگی وبمونه!!!!

باورم نمیشه یکسال از وقتی که این وبو درست کردیم گذشت...

زمان واقعا زود میگذره!!!!

ولی خیلی چیزا رو میگیره...

آدما رو...

خوشی ها رو...

رویا و آرزو ها رو...

هدفا رو...

عمر و جوونیو...

امیدو...

به جاش برعکس همه اینا رو میده...

بی کسی...

غم...

بی هدفی...

پیری و نا توانی...

ناامیدی...

میگما این زمان چقدر بی رحمه!!!!

..............................................................

من هنوزم به این امید دارم که این وبلاگ دوباره مثل پارسال، پر شه از خاطرات خوب ما دوستا...

مریم              

دوران طفولیت منو سارا(عکس)

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

خونه ی سارا اینا...

امروز رفتیم خونه ی سارا اینا...

بار اول بود که میرفتیم خونه جدیدشون!

خیلی خونشون قشنگه...ایشالا مبارک باشه!!!!

امروز منو مبینا و مرضیه و آبجی سارا و دوسش مهتاب و خود سارا بودیم...

خیلی خوش گذشت...

مبینا هم لطف کرد و کلی ازمون عکس انداخت...یکی از عکسا توی مطلب قبلیه!

چند روز پیشا هم سارا خونه ی ما بود و نتونستیم مبینا رو پیدا کنیم...خوش گذشت ولی به اندازه امروز نه!

مریم           

خونه ی سارا اینا(عکس)

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

آخرین روز مدرسه و تولد من....

سلام دوس جونیام

این روزی که میخوام بگم از بهترین خاطرات توی این مدرسمونه!!!!

این روز یعنی 22 اردیبهشت آخرین روز مدرسه و تولد من بود و من فقط یادمه که شلوغ میکردیم و توی سر و کله ی هم میزدیمو میرقصیدیم...

آخی یادش بخیر چقدر دلم تنگ شده...

مطلب قبلیم یکی از عکسای اون روزه...

مریم