-
سارا خانوم!
جمعه 17 آبان 1392 11:57
سارا خانوم بد نیست درس و مشقو ول کنی یکم بیایی اینجا!!! چند روز پیش یکی به سارا گفت ریحانا میخواستم بگم بابا سارا که خیلی خوشگل تره!!!! مریم
-
شیمی!
جمعه 17 آبان 1392 11:52
چهارشنبه سر کلاس شیمی معلممون یه سوال داد و گفت هر کی زودتر حلش کنه مثبت میگیره... منم سریع حلش کردم دویدم سمت معلمه و یکی از بچه ها جلوی من بلند شد و من به خاطر اینکه میخواستم مثبت بگیرم سرکلاس داد زدم گفتم اولم! تازه همون لحظه لیز خوردم نزدیگ بود با مخ بخورم زمین! هیچی دیگه کل کلاس و با معلمه بهم میخندیدن! تازه...
-
کوروش کبیر
سهشنبه 7 آبان 1392 15:50
کوروش کبیر عزیزم تولدت مبارک...! وای دوست جونیام جدیدا خیلی میرم تو خودم! اصلا افسرده شدم! دلم برنامه شاد میخواد...! دلم گریه هم میخواد ولی واسه اینکه سر درد نگیرم و بتونم درس بخونم گریه نمیکنم! اصلا مثل دیوونه ها شدم! دلم واسه خودم تنگ شده! اون مریم شاد و شنگول که همیشه میخندید! الان فقط یه مریم آروم و گوشه گیر ازش...
-
جدیدا...
شنبه 20 مهر 1392 16:47
جدیدا دارم به این نتیجه میرسم که هر چی کمتر درس بخونم موفق ترم! خیلی عجیبه هر وقت درس نمیخونم امتحانامو عالی میدم! ولی خدا نکنه یه روزی درس بخونم... مریم
-
ههههههههههههههههه
شنبه 13 مهر 1392 16:45
امروز مدرسمون یه کاری کرد که همه از خنده داشتن میمردن : معاون پرورشیمون از بچه هایی که نمیرن نماز جماعت و توی حیاط میشینن عکس انداخته بود و چهرشونو شطرنجی کرده بود و چسبونده بود به برد توی راهرو....! اونوقت جالب اینجا بود که توی زنگ ناهار تا 20 دقیقه ی اولش زنگ تفریحه و بعدش زنگ نمازه،اونوقت ما هم که نشسته بودیم تو...
-
مدرسه و...
سهشنبه 9 مهر 1392 15:49
دیروز رفتیم دم مدرسه ی دوستای قدیمیمون! خیلی خیلی شلوغ بود تازه همه میگفتن شبیه بچه خرخونا شدیم با اینکه خیلی خوش بودن ولی حسرت نخوردم چون الان خیلی مدرسه ام رو دوس دارم!!!!! .................................................................... امروز داشتیم(منو مبینا و سارا و شقایق) برمیگشتیم خونه پشت سر یه پسر بچه ی...
-
ای بابا...!
پنجشنبه 4 مهر 1392 16:32
اینقدر مانتو مدرسه ام گشاده که میتونم باهاش پرواز کنم مقنعه ام هم که نگو... دیروز با سارا(مبینا میخواست بره عروسی نیومد مدرسه!)داشتیم برمیگشتیم رفتیم نفری یه چیپس بزرگ خریدیم قرار گذاشتیم پیاده برگردیم... داشتیم از خیابون رد میشدم که یه دفعه باد زد منو سارا با اون مانتو و مقنعه گشاد و چیپس داشتیم میرفتیم که نزدیک بود...
-
فشم....!
پنجشنبه 4 مهر 1392 10:03
وای چه فشمی رفتیم همون لحظه قدرشو ندونستم ولی الان خیلی حسرت میخورم...! خیلی دلم تنگه! خدایا دوباره از این خاطرات خوب بهم میدی؟! مریم
-
روز دختر...!
پنجشنبه 4 مهر 1392 10:01
میخوام از جشن روز دختر بگم! خب اون روز سارا اومده بود خونمون و قرار نبود بریم جشن ولی یه دفعه آبجیم زنگ زد گفت پاشید بیایید! حالا فکرشو بکنید منوسارا(دوتا دختر 14 ساله!) بلند شدیم تا نیرو هوایی رفتیم! خلاصه رسیدیم توی ایستگاه و نمیدونستیم کجا بریم که بالاخره آبجیمو دیدیم اون داشت با فائزه دوستش میرفتن دنبال فاطمه...
-
جدیدا...
یکشنبه 24 شهریور 1392 14:43
جدیدا یه بنده خدایی هست که هی میبینیمش میشه گفت مثل عزرائیل میمونه!!!! حتی توی خوابم دست بردار نیست!!!! مریم
-
استخر
یکشنبه 24 شهریور 1392 14:37
امروز با سارا گلی رفتیم استخر!!!! قرار بود خوش بگذره ولی چون دخترخالم(ریحانه 8 سالشه)باهامون اومد یه جورایی کفتمون شد! نه اینکه خیلی بد بگذره ها ولی یه ذره اذیتمون کرد!!!!! ولی منو سارا همش توی سونا بودیم و خیلی خوب بود!!!! درکل روز به نسبت خوبی بود... مریم
-
فرهنگسرا...
یکشنبه 17 شهریور 1392 16:55
امروز با سارا مثلا رفتیم فرهنگسرا کلاسای ترنج! ولی قرار گذاشتیم که نریم کلاس ٬ رفتیم توی خود فرهنگسرا و همه جاشو گشتیم توی فرهنگسرا یه جایی هست پر از مغازه های هنری و کلاسای نقاشی و خطاطی و کاشی کاری و فرش بافی و... خیلی جای قشنگی بود ما رفتیم دونه به دونه ی مغازه ها رو دیدیم! تازه رفتیم تاب بازی کردیم!!!! رفتیم بستنی...
-
من امده ام....
چهارشنبه 13 شهریور 1392 20:36
سلام بچه ها خیلی وقت بود نیومده بودم سر کلاس نشسته بودیم مریم پاشو دراز کرد من تعادلمو از دست دادم داشتم پخش زمین میشدم که میزو گرفتم بعد با مریمو بچه تا نیم ساعت داشتیم میخندیدیم. یه روزم خسته از در مدرسه اومدیم بیرون یه یه دفعه مبینا داد زد:اتوبوس اتوبوس و شروع کرد به دوییدن منو مریمم دنبالش دویدیم بعد که رفتیم جلو...
-
خرابکاری!
شنبه 9 شهریور 1392 16:36
وای حالا چیکار کنیم؟! اگه خونده باشین توی یکی از مطلبا نوشته بودم که ما این وبلاگو با ایمیل کیمیا(نوه دایی بابام )اونم بدون اجازه درست کردیم آخه من رمزشو داشتم (یعنی خودم ایمیلشو ساخته بودم ) از اونجایی هم که دیگه نمیشه ایمیل درست کرد منو سارا وبلاگمونو با ایمیل اون درست کردیم حالا کیمیا هم میخواد یه وبلاگ توی بلاگ...
-
اصلا خرابکاری توی خونمونه!
سهشنبه 5 شهریور 1392 15:05
من واقعا نمیدونم چرا وقتی خودمو دوستامو میبینم یاد دخترای خنگ توی سریالای کره ای میفتم که همش سوتی میدن و خرابکاری میکنن!!!!! آخه همیشه در حال خرابکاری هستیم!!!! تازه این دخترای کره ای اکثرا رشته ی هنری میخونن که ما هم در اینده میخواییم همین کارو بکنیم!!!!! ولی عاشق اینم که اینجوری هستم!!!!! امروز کلی سوتی دادیم حیف...