-
خخخخخخخخخخخخخ
یکشنبه 27 بهمن 1392 17:43
امروز داشتیم با سارا میرفتیم مدرسه که رفتگران زحمت کش داشتن پیاده رو رو با شتاب زیاد آب میشستن! اونوقت این بنده خدا ما دو تا رو ندید و داشت به منو سارا آب میپاچید قیافه ی سارا دیدنی بود! دیدیم این عاغا قصد نداره جهت آبو عوض کنه به خاطر همین دویدیم و از توی خیابون رفتیم!!!! ولی قیافمون دیدنی بود...! (یعنی موش آب کشیده...
-
یادش بخیر!!!!
جمعه 25 بهمن 1392 14:17
سلام بر همگی! ببینم مگه کسیم هست که بیاد اینجا که من اینجوری میگم همگی؟! حالا بیخیال دوس ندارم از چیزی شکایت کنم!!!! اومدم بگم که زندگیمون خیلی بد نیست الان یه ذره سرخوشیم زندگیمون شاید خیلی تکراری باشه ولی داریم میگذرونیمش!!!! معدلم 19.70(شاگرد اول) شد و سارا هم19.45(شاگرد پنجم) مدرسه هم غافلگیرمون کرد و بهمون جایزه...
-
وای خدا...
شنبه 28 دی 1392 17:45
وای خدای مهربون اینجا چقدر سوت و کور شده... میدونی چرا؟! چون دیگه منو سارا شاد نیستیم که بیاییم و خل و چل بازیامونو بنویسیم...! اصلا آدم گریه اش میگیره میاد اینجا... خدا جون خودت کمکمون کن! مریم
-
خدایا کمک...
پنجشنبه 19 دی 1392 15:18
خدا جونم ازت خواهش میکنم کمکم کن!!! دارم دیوونه میشم دیگه نمیتونم درس بخونم خسته شدم...! من دلم گرفته ازینکه نتونستم برم دنبال علاقم و الان دارم با خوندن درسای مسخره دیوونه میشم!!! آخه برم به کی بگم من واسه خوندن این درسا نیستم!!! خدا نگذره از اون آموزش پرورشی که اطلاع رسانی نکرد که من باید زود تر از این حرفا واسه...
-
:دی
پنجشنبه 28 آذر 1392 13:03
عکس شوهر من: عکس شوهر سارا: خخخخخخخخخخخخخخخخ اگه سارا ببینه...! وای خدا باید بریم مدرسه آزمون هوش بدیم! آخه اینا به جمعه ی ما هم رحم نمیکنن؟! مریم
-
من اومدم...
شنبه 23 آذر 1392 15:06
سلام بر همهی دوستان وای،بالا خره اومدم به خدا انقد درس خوندیم داریم میمیریم امروز معلم ادبیاتمون میخواست درس بپرسه.هی منو نگاه میکرد منم هی سرمو مینداختم پایین.اخر سر معلمه گفت:....(فامیلیمو نمیگم تا...)منم با کمال پررویی رفتم پا تخته الان مهمون داریم یه خر مگس تو خونمونه یکی از درگیری های مامانم و مهمونمون گشتن خر...
-
سارا گاگول!
سهشنبه 5 آذر 1392 15:30
امروز رفتیم با سارا مغازه که نانی بخریم من با فروشنده حرف زدم گفتم یه نانی بده و پولمو گذاشتم روی میز! بعد سارا خیلی شیک و مجلسی و با اعتماد به نفس یه هزار تومانی گذاشت روی میز بدون اینکه چیزی بگه فروشنده همینجوری مونده بود به سارا نگاه میکرد سارا هم هیچی نمیگفت (نمیگفت چی میخواد!) بالاخره من گفتم آقا یه دونه هم به...
-
این وبلاگ....
چهارشنبه 29 آبان 1392 17:27
این وبلاگ یاد آور روزای خوب زندگیه منه.... یاد آور اون تابستون شاد.... یاد آور اون خندیدنا.... اون گیتار زدنا.... اون دور همیا.... وای خدا چه قدر روزای خوب زود میگذرن! مریم
-
میفرماید:مردم اندر حسرت فهم درست!
دوشنبه 27 آبان 1392 21:06
آخه من نمیدونم چرا بعضیا اینقدر سطح فکریشون پایینه که فک میکنن اگه کسی موسیقی کار میکنه اهل خدا و پیغمبر نیست...؟! معاون پرورشی عزیزم باید اینو بهت بگم که بنده که سه تا و گیتار میزنم هیچ وقت نماز صبحم قضا نمیشه و روزی یه صفحه قرآن با معنی میخونم! سارا هم همینجوریه! خوشم اومد امروز حالتو گرفتمو گفتم شما وقتی منو...
-
خخخخخخخخخخ
یکشنبه 26 آبان 1392 21:48
امروز معلم دینیمون داشت سرمون غر میزد و یه دفعه گفت من اینهمه دارم خودمو... (یهو ساکت شد و خندید! ) توی اون لحظه کلاس رفت رو هوا و یکی از بچه ها اومد جمعش کنه گفت خب خانوم داره اینهمه خودشو خسته میکنه! یعنی دختره که اینو گفت کلاس بیشتر رفت رو هوا...! (اصلا دیگه تو فضا بود!) خیلی باحال بود واقعا کیف کردم! مریم
-
ای بابا....
سهشنبه 21 آبان 1392 15:29
خیلی بده که یه دوست داشته باشی که در آستانه ی لج کردن باهات باشه و تو یه چیزی قبلا بهش گفته باشی که نخوایی مخاطب اون حرف به گوشش برسه! ولی از اون جایی که آدم اعصاب خرد کنیه مطمئن باشی که اینکارو میکنه! منو سارا الان دقیقا توی یه همچین حسی هستیم(البته خیلی هم مهم نیست!) مریم
-
عجب دوره زمونه ای شده!
سهشنبه 21 آبان 1392 15:26
امروز معلم دین و زندگیمون باهامون قهر کرد چون بچه ها سر کلاسش آروم بودن!!!!! ما که مرده بودیم از خنده... لج کرد گفت بهتون درس نمیدم خودتون برید بخونید! ................................................................... حس میکنم دیگه مریم مرده...! مریم
-
خخخخخخخخخخخخخخ
یکشنبه 19 آبان 1392 14:49
امروز خیلی باحال بود!!!! منو سارا و شقایق داشتیم بر میگشتیم که یه پسره اومد وایساد رو به رو شقایق یه فندک روشن کرد و گرفت زیر دفتر پاپکو شقایق که شقایق خودشو کشید عقب!!!!! یعنی منو سارا از خنده مرده بودیم شقایقم که دیگه هیچی!!!!! بنده خدا شقایق میگفت آخه چرا؟! خلاصه که حتی الانم که بهش فک میکنم خندم میگیره! امشب قرار...
-
بزنید به افتخارمون!
شنبه 18 آبان 1392 17:46
سارا و من توی کلاس رتبه ی 1 و 2 رو آوردیم (برای امتحانات ماهانه! ) معدل سارا گلی ۱۹.۱۵و منم ۱۹.۱۴ شدم! ولی خب این نمره ها چه ارزشی داره وقتی به خاطر بدست آوردنشون زندگیمون خسته کننده شده؟! ولی بازم دممون گرم با اینکه تازه اومدیم به دبیرستان و یه مدرسه نمونه دولتی ولی افت درسی نداشتیم! اما به نسبت اینکه معدل من 20 بود...
-
زیست!
جمعه 17 آبان 1392 12:00
خدایا تو که کلاس زیستو دادی خب جنبه اشم بهمون میدادی دیگه! البته گفته باشما منو سارا خیلی جنبه مون بالاست ولی بچه های دیگه اینجوری نیستن آخه نمیدونید شروع میکنن به پرسیدن چه سوالایی...! مریم